ای حسین چه کوچک می نگرند کسانی که کربلا را غم و اندوه می بینند کربلا را ترس و واهمه و عجز و لابه می بینند ... نه ای حسین٬ کربلا را به گونه ای دیگر باید دید !؟
کربلا صحنه ی یکتای هنرمندی توست٬ کربلا اوج صداقت و فراقت است٬ کربلا نهایت انسانیت است٬ کربلا صحنه ی نابودی ترس است٬ کربلا همه اش غرور است٬ نشاط است٬ عرفان است٬ صفا است و پرواز است و ...
کربلا دشت زیبایی هاست٬ کربلا دشت هنر نمایی هاست٬ کربلا دشت عشقبازی و خداجویی و خداپرستی است٬ کربلا ...
ای حسین مگر نه آنست که عاشق در ره معشوق باید عشقبازی کند٬ مگر نه آنست که جان دادن در ره جانان نهایت سرور و شادمانی است٬ ای حسین مگر نه آنست که عاشقان را مرگ بقا می بخشد و غافلان را فنا٬ پس کربلا نماد بقای خوبان است و فنای بدان .
ای حسین هر چه می نگرم جز زیبایی نمی بینم٬ جز غرور احساس نمی کنم ...
ای حسین قبطه با تو بودن در آن روز و حسرت نبودن در آن دشت عمریست که نهادم را می سوزاند ...
ای حسین هر چه در عالم خوبی ها سیر کردم هنری را زیباتر و بالاتر از اهدای بهترین چیز به بهترین کس یعنی فدای جانم برای خدای مهربان نیافتم .
ای حسین کربلای تو نور است٬ نهایت شور است٬ فوران وجود است و یارانت زیباترین پروانه های هستی که هنر سوختن را خوب در مکتب تو آموختن و چنان در نور وجود نورانی تو ذوب شدند که هستی خود را با تمامی وابستگی ها و وسوسه هایش به عاشقانه ترین شکل ممکن به قتلگاه بردند و مردند و حیات ابدی یافتند ...
ای حسین تو را دوست می دارم٬ مرا کربلایی کن تا که دورت بگردم و جانبازی کنم تا که عشقبازی کنم و بهار وجودم را در راه بهار دین همچو آبی روان و زلال جاری کنم ...