استاد بزرگوارم، سرورم، سلام قلبی وعمیق مرا بپذیرید...
[...]
روزگار گذشته نیز به من درسهای فراوانی داد، وارد معرکههای حیات شدم، معرکههای سخت و خطرناک، جایی که شرف و ایمان و اراده آدمی به محک آزمایش در میآید، و چه آزمایشهای سخت! چه درگیریهای وحشتناک! راستی که دنیا صحنه پیکار و امتحان است و راستی که کماند آن ها که از آزمایش حیات، پیروز به درآیند...
من در زندگی خود، از هیچ آزمایشی نگریختم، و از هیچ معرکه وحشتناکی روی برنتافتم و خدای را شکر آن چه را که از استاد خود به یادگار گرفته بودم، تباه نکردم و از این آزمایشهای سخت، روسفید بیرون آمدم.
ای استاد گرامی من، امروز میتوانی به این شاگرد خود افتخار کنی که لااقل در یک دوره معیّن از این امتحان سخت و خطرناک، پیروز بیرون آمده است. آری، چنین شاگردی با چنان استادی سخن میگوید:
آن چه را مینویسم، تاریخ نیست، زیرا فرصت اجازه نمیدهد، بلکه تجربه و تحلیلی از حوادث دردناک لبنان است. آن طور که که شنیدهام، دستگاههای تبلیغاتی ابوسفیانی، افکار را مشوب کردهاند، حقایق را وارونه جلوه دادهاند، و احتمالاً دوستان هم فکر را نیز دچار شک و ابهام کردهاند.
من روزگاری از خود میپرسیدم که چگونه ممکن است، «علی(ع)» مظهر اسلام و عدالت و حق باشد و با آن شخصیت تابناک و بینظیر، با آن همه صفات و امتیازات فوق طاقت بشری، با آن همه تاریخ پر افتخار، باز هم تبلیغات ابوسفیانی موثر افتد؟ این همه مردم در «علی(ع)» شک کنند و سالهای سال در مساجد و منابر و خطبه جمعه «علی» را نفرین و لعنت کنند و مردم ساکت گوش دهند و بپذیرند؟ راستی که چگونه ممکن است؟ من در جواب عاجز بودم، ولی اکنون تجربهای زنده، آن چنان مرا سوزانده است که با همه وجودم حس می کنم که چگونه ممکن است ابوسفیانیها با قدرت پول و زور و تهمت و دروغ و حیله و فریب، برای مدّتی بر عقول و افکار مردم مسلط شوند و «علی»را کافر و «حسین» را خارج از دین معرفی کنند و مردم جاهل نیز بپذیرند!
در این جا به سرعت بعضی از حقایق مهم لبنان را برای تفسیر بعدی حوادث ذکر میکنم:
برای بهره مندی از این روایت تاریخی به ادامه مطلب بروید.